کلک ادب



دیشب ساعت دو نیم، کتاب اورلاندو را تمام کردم. عالی و متفاوت بود. 

چهار قرن زندگی، نوشته ویرجینیا وولف. 

اینک خلاصه و نقد آن:



نویسنده: ویرجینیا وولف (1882-1941)

سال انتشار: 1928

مترجم: محمد نادری

انتشارات: امیر کبیر

 

ویرجینیا وولف در رمان «اورلاندو»، روح شعر و ادبیات را در قالب پسرکی به نام اورلاندو متبلور می سازد و این جوان شاعر در نیمه ی رمان تغییر جنسیت می دهد و زن می شود، زن شدن اورلاندو آن قدر طبیعی اتفاق می افتد که نیازی به هیچ توجیه علمی نیست. اورلاندو می خواهد زن باشد و از زن بودن خود خوشنود است. همین. اورلاندو می خواهد مادر باشد و از مادر بودن خود خوشنود است. همین.

 

این رمان می تواند نشاته ی این باشد که ادبیات به سمت نگی می رود. روح ادبیات در جستجوی نگی است چون دیگر از زبان مردانه و منطق مردانه و سلطه ی مردانه خسته شده است. ویرجینیا وولف به جو سطحی و سراسر آکسیون و تنش عملی مردانه بی اعتماد بود، نیز به رمان تخیلی بازاری که بی مایگی اش را هیچ به خود نمی گرفت. واقعیت موجود را در «حیرت و سرگشتگی درون و حال ملموس و آکنده از آگاهی» با گونه ای تعصب صوفیانه محک می زد.

 

رمان «اورلاندو» (1928) جست و خیزی شیطنت آمیز از میان تاریخ ادبی انگلستان است که «روح زمانه» را با سلسله خطوط سریع و کلی مشخص می کند و پس زمینه ای برای قهرمان آن می سازد؛ قهرمانی که بازتاب تغییر زمانه است و در عین حال علیه آن واکنش نشان می دهد.

 

وولف در «اورلاندو» زمان ویکتوریا را به شکل ابری تیره و در حال گسترش و نیز رطوبتی فراگیر نشان می دهد که سرچشمه ی رشد و باروری است، ولی در عین حال موجب افسردگی و ناتوانی عمومی می گردد. دورانی است که مشخصه ی آن مبالغه و ناهمخوانی است، در حالی که مجموعه ی عجیب ترین جنبه هایش جایزه ای عظیم می سازند، جایزه ای که از امور متعالی تا مضحک و از قصر های روشن تا شلوار های زیر زانو را شامل می شود. از سوی دیگر از مشخصات دوران ویکتوریا احترام مبالغه آمیز برای ازدواج و زندگی خانوادگی است: «زوج ها وسط جاده به زحمت و آهسته پیش می رفتند و چنان به هم چسبیده که جدا نشدنی به نظر می رسیدند.»

 

«اورلاندو» از نظر شگرد، فتحی نمایان است؛ زیرا زندگی شخصیت اصلی داستان - اورلاندو - چهار قرن به درازا می کشد و تنوع و گوناگونی صحنه ها و ماجرا ها و افکار و اندیشه ها به اندازه ای است که بیان آن فقط از شیوه ی ویژه ی وولف ساخته است. اورلاندو که نخست، نجیب زاده ای الیزابتی است، به عنوان نماد و تصویر روح انسانی جلوه گر می شود و بدین سبب در مسیر گذر تاریخ تغییر جنسیت می دهد تا فقط نماینده ی جنس مذکر نباشد. طرح های درخشانی که از دوران های پس از ملکه ی الیزابت ارایه می شود، کتاب را به گونه ی اثری روشنگر و زنده در می آورد. در «اورلاندو»، وولف سراسر فریاد و اعتراض می شود . اعتراض نسبت به ارزش های پوچ زندگی اشرافی، و انتقاد از نوآوری ها و تحولاتی که ارزش های انسانی را تهدید می کند.

 

در این رساله ی سراسر نکته و دقیقه که در پیکره ی مایه ای محو گسترش می یابد، با نگاهی کنجکاوانه به ارزیابی اوضاع و احوال انگلیس در طی چهار قرن می پردازد؛ و پا به پای نیش و انتقاد، تلاشی پیگیر نیز در حمایت از حقیقت و ارزش های اصولی انسانی انجام می دهد و هر آن چه را درست و انسانی است تأیید، و هر آن چه را نادرست و غیرانسانی است نفی می کند.

 

«اورلاندو» اثری است پسامدرنیستی از این جهت که هویت های جنسی تثبیت شده را نادیده می گیرد. این اثر، که نگارش آن با «اتاقی از آن خود» گره خورده بود، به طور جدی و طنزآمیز از روایت هایی اقتباس می کند که مربوط به هویت جنسی فرهنگ و زمانه می شود و ماهیت جنسی «جنسیت خنثی (=Androgyny را که آشکارا فراجنسی بود به نمایش می گذاشت که آن همه بحث در مورد نقد وولف برانگیخت. «به سوی فانوس دریایی» و «اورلاندو» که در ظاهر کاملاً متفاوت هستند، در پیچیدگی ارتباط میان الگو و گرته، چه داستانی و یا زندگی نامه ای، و تمرکز بر زمان؛ خاطره، شکاف تاریخی و هویت جنسی مشترک هستند.


 منبع: http://ppajouhesh.blogfa.com/post/144


کتاب ناتور دشت با عنوان اصلی The Catcher in the Rye اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد و طبق آخرین آمارها تاکنون بیشتر از ۶۵ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است. این رمان کتابی شاخص در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود و به بیش از ۳۵ زبان نیز ترجمه شده است.

شخصیت اصلی رمان، هولدن کالفیلد، نوجوانی ۱۷ ساله‌ است. او در جایی شبیه مرکز توانبخشی یا مرکز درمانی و یا چیزی شبیه به این است که قصد دارد چند روز از زندگی مزخرفش را در کریسمس پارسال برای روانکاو خود تعریف کند. پایه و اساس رمان نیز ماجراهایی است که در سه روز برای هولدن اتفاق افتاده است.

قهرمان کتاب ناتور دشت داستان خود را از مدرسه‌ای آغاز می‌کند که به تازگی از آن اخراج شده اما این قضیه را از خانواده خود مخفی نگاه داشته است و می‌خواهد تا زمانی که نامه مدیر مدرسه به دست پدر و مادرش می‌رسد آزاد باشد و حتی به فرار از خانه هم فکر می‌کند. او قبلا هم چندین بار از مدرسه اخراج شده بود اما این بار ماجرا فرق می‌کند. در ادامه وقتی با هم‌اتاقی‌اش یک دعوای حسابی راه می‌اندازد از خوابگاه بیرون می‌زد و ماجراهای اصلی کتاب از اینجا آغاز می‌شوند. خروج هولدن از خوابگاه و وارد شدن او به دنیای بیرون و روبه‌رو شدن او با مردم جامعه و همچنین وانمود کردن هولدن به اینکه آدم بالغی است، نماد انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی است.

اکنون هولدن دیگر بچه نیست و افکار و احساسات متفاوتی دارد. او احساس تنهایی می‌کند، احساس می‌کند با دنیای بیرون بیگانه است و همچنین به شدت احساس می‌کند که همه‌چیز او را افسرده می‌کند. هولدن دیگر کودک نیست و در آستانه‌ی ورود به دنیای بزرگسالان است. بزرگسال‌هایی که از نظر هولدن همگی قلابی هستند و او بسیار از دست آن‌ها شاکی است. البته می‌توان گفت هولدن از دست همه‌چیز و همه‌کس شاکی است مگر بچه‌های کوچک. به همین خاطر رابطه نزدیک و صمیمی با خواهر کوچک خود، فیبی دارد. فیبی نقش بسیار مهمی در داستان دارد و اگر به خاطر او نبود هولدن به سمت سرنوشتی متفاوت حرکت می‌کرد.

عنوان کتاب از چیزی آمده است که هولدن دوست دارد انجام دهد. او نمی‌خواهد دانشمند شود، نمی‌خواهد مثل پدرش وکیل شود، معلم شود و یا هرچیز دیگری که از نظر آدم بزرگ‌ها یک شغل خوب و آینده‌دار محسوب می‌شود، او می‌خواهد ناتور دشت شود:



همه‌ش مجسم می‌کنم چَن‌تا بچه‌ی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی می‌کنن. هزارهزار بچه‌ی کوچیک؛ و هیشکی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم‌بزرگه، غیر من. منم لبه‌ی یه پرتگاهِ خطرناک وایستاده‌م و باید هر کسی رو که می‌آد طرفِ پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره می‌دوئه و نمی‌دونه داره کجا می‌ره من یه‌دفه پیدام می‌شه و می‌گیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۶۸)

منبع: https://kafebook.ir/کتاب-ناتور-دشت/


دیروز داشتم در هوای خنک و پاک صبحگاهی، قدم میزدم. قدمی بر زمین گذاشتم و ناگهان کلی پروانه به هوا بلند شد. همه یک شکل و یک رنگ. 

قدمی دیگر و قدمی دیگر. 

تا بخود آمدم دیدم در میان رقص پروانه ها در حال قدم زدن هستم. چقدر دلم میخواست من هم در میان پروانه ها برقصم و برقصم. 

پروانه ها هم انگار از حال مردم باخبرند. آمده اند شاید لحظه ای با زیبایی و آزادگیشان، از غم و اندوه رهایمان کنند، شاید چیزهایی به ما بیاموزند، شاید . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Melissa فروشگاه اینترنتی آی سی دانلود دل نوشته های زمستانه بررسی سیستم های برق اضطراری فاخته پرواز سايت تخصصي بانکست فلزیاب Golden Tech | گلدن تک | 09197977577 چای داغِ داغ